قلم نوری
و به نام خدایی که در این نزدیکی است...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, توسط saba | نظر بدهید

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره

بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, توسط saba | نظر بدهید

دورم از تو . اما با تو . لحظه ها را زنده هستند
بازهم از تو . پرم از تو . واسه تو روياي خستم

خوبه ديروز . با تو هر روز . از تو با خدا ميخونم
توو خيالت . توي حالت . باز توي كما ميمونم

دورم از تو . اما با تو . لحظه ها را زنده هستند
بازهم از تو . پرم از تو . واسه تو روياي خستم

خوبه ديروز . با تو هر روز . از تو با خدا ميخونم
توو خيالت . توي حالت . باز توي كما ميمونم

تا وقتي كنارمي ميدونم . تا وقتي بهارمي ميتونم
ديگه طاقت دوريت ندارم . ديگه نميتونم



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 1 بهمن 1389برچسب:, توسط saba | 1 نظر


تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي وهنوز سالهاست

كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان

مي دهد ازارم

و من انديشه كنان غرق اين پندارم

كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت!

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.