قلم نوری
و به نام خدایی که در این نزدیکی است...
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |

يکي از بزرگترين بناهاي تاريخي شهر کيوتو ، يک باغ ذن است . محوطه اي که از پانزده سنگ تشکيل شده است .
باغ اصلي، شانزده سنگ داشت. بنا به داستان، همين که باغبان کارش را تمام کرد، از امپراتور خواست که از باغ ديدن کند.
امپراتور گفت:عالي است. زيباترين باغ ژاپن است و اين سنگ، زيباترين سنگ باغ است.
باغبان بي درنگ سنگي را که امپراتور پسنديده بود، از باغ برداشت و بيرون انداخت.
بعد به امپراتور گفت:حالا اين باغ کامل و هماهنگ است. هيچ عنصري در آن، با بقيه عناصرش فرقی ندارد و هر کس آن را مي بيند، از هماهنگي کامل آن لذت مي برد
.

 

بايد همچون زندگي، تماميت يک باغ را در نظر گرفت. اگر شيفته ي يکي از جزئيات شويم، تمام جزئيات ديگر زشت به نظر مي رسند.

 

 

 
داستان به نقل از پائولو کوئيلو

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |

سلام دوستان من! با اینکه شاید خیلی ها این سوالات براشون آشنا باشه! ولی باز هم اینجا می پرسیم هرکس میتواند هر4سوال را جواب دهد:

١) چگونه می توان يک زرافه را داخل يک يخچال قرار داد؟
 
٢) چگونه می توان يک فيل را داخل يک يخچال قرار داد؟
 
٣) شير، سلطان جنگل، تمام حيوانات را به يک گردهمايی فرا می خواند. تمام حيوانات بجز يکی از اين حيوانات در اين گردهمايی شرکت می کنند. حيوانی که غايب بوده کدام است؟
 
٤) شما بايد از يک رودخانه عبور کنيد. اين رودخانه محل زندگی تمساحها است. چگونه از آن عبور می کنيد؟
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |

دورم از تو . اما با تو . لحظه ها را زنده هستند
بازهم از تو . پرم از تو . واسه تو روياي خستم

خوبه ديروز . با تو هر روز . از تو با خدا ميخونم
توو خيالت . توي حالت . باز توي كما ميمونم

دورم از تو . اما با تو . لحظه ها را زنده هستند
بازهم از تو . پرم از تو . واسه تو روياي خستم

خوبه ديروز . با تو هر روز . از تو با خدا ميخونم
توو خيالت . توي حالت . باز توي كما ميمونم

تا وقتي كنارمي ميدونم . تا وقتي بهارمي ميتونم
ديگه طاقت دوريت ندارم . ديگه نميتونم



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |

 


شورشبانه

(دل ترانه ای پیشکش ماه ساکتم)

شب آرامی بود
دل من در گرو رویا بود
بلکه شاید دلتنگ
به شوق پرواز
که رود تا بر ماه
و برایش بکند
باز درد دلها
شدم لب آن پنجره باز
و نگاهم میرفت ، کجا؟!
در شبی پر رمز و راز
چشمانم خواب می گشت،ولی...

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |

دلواپسم نباش ای ماه ساکتم

من که هرلحظه و هرجا بیادتم

آه که بس نگران تو نوگل کاشته ام

روزی شود باورت که از خود گذشته ام...

 

از خدای مهربونیها میخواهم همیشه بتابی! 

لطفاً برای سلامتی ماهم 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |


تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي وهنوز سالهاست

كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان

مي دهد ازارم

و من انديشه كنان غرق اين پندارم

كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت!

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 بهمن 1389برچسب:, توسط saba |

 

چقدر حقيرند مردماني كه نه جرأت دوست داشتن دارند، نه اراده‌ي دوست نداشتن.

 

 

 نه لياقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن؛ با اين حال مدام ادعاي عشق ميكنند.

 

                                                        دکتر شريعتي

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 دی 1389برچسب:, توسط saba |

 

" باتو هستم ای قلم 

با تو ای همزاد و ای همراه من

خاطرات هر دومان

حیران بازیهای تار سرنوشت

شعرهایم را نوشتی دستخوش !

اشکهایم را کجا خواهی نوشت؟! "

دیدی که آخر بی ریا و اختیار

دل بگردید مبتلا در دام یار

او بشد شمع و منم پروانه اش

جان شیرینم بسوزید در برش

مَحرمم کِی بغض چشمم را بدید؟!

دیدی بر احساس پاکم خندید؟!

 او کجا داند من از روی وفا

میکنم روزها دعایش بدرقا

یا که از عشق درون سینه ام

شب شنید راز دل دیرینه ام. . .

 



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 10 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.