قلم نوری
و به نام خدایی که در این نزدیکی است...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 دی 1389برچسب:, توسط saba |

 

" باتو هستم ای قلم 

با تو ای همزاد و ای همراه من

خاطرات هر دومان

حیران بازیهای تار سرنوشت

شعرهایم را نوشتی دستخوش !

اشکهایم را کجا خواهی نوشت؟! "

دیدی که آخر بی ریا و اختیار

دل بگردید مبتلا در دام یار

او بشد شمع و منم پروانه اش

جان شیرینم بسوزید در برش

مَحرمم کِی بغض چشمم را بدید؟!

دیدی بر احساس پاکم خندید؟!

 او کجا داند من از روی وفا

میکنم روزها دعایش بدرقا

یا که از عشق درون سینه ام

شب شنید راز دل دیرینه ام. . .

 



ادامه مطلب...

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.