تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي وهنوز سالهاست
كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
مي دهد ازارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت!
نظرات شما عزیزان:
بسیار زیبا
همینطوری این کارو ادامه بده
مثل من
قوی باش